مگر نه اشک، زیباترین شعر و بیتاب ترین عشق و گدازانترین ایمان
و داغترین اشتیاق و تبدارترین احساس و خالصترین گفتن
و لطیفترین دوست داشتن است که همه، در کوره یک دل، به هم آمیخته و ذوب شدهاند
و قطرهای گرم شدهاند، نامش اشک؟
کسی که عاشق است و از معشوقش دور افتاده و یا عزادار است
و مرگ عزیزی قلبش را میسوزاند، میگرید، غمگین است،
هرگاه دلش یاد او میکند و زبانش سخن از او میگوید و روحش آتش میگیرد
و چهرهاش برمیافروزد، چشمش نیز با او همدردی میکند؛ یعنی اشک میریزد،
اشک میجوشد و این حالات همه نشانههای لطیف و صریح ایمان عمیق و عشق راستین اویند
گریهای که تعهد و آگاهی و شناخت محبوب یا فهمیدن
و حس کردن ایمان را به همراه نداشته باشد
کاری است که فقط به درد شستشوی چشم از گرد و غبار خیابان میآید
دلی که عشق ندارد و به عشق نیاز دارد، آدمی را همواره در پی گم شده اش، ملتهبانه به هر سو می کشاند!
_________________